لوگو-انجمن مفاخر معماری ایران-بلاگ

نشست اعضای انجمن مفاخر معماری ایران، به مناسبت هفتادمین سال تاسیس دانشکده هنرهای زیبا و نکوداشت محمدامین میرفندرسکی، در خانه هنرمندان برگزار شد. استادان معمار در این نشست، بیش از هر چیز از تاثیر هویت اجتماعی بر چگونگی معماری جامعه گفتند._

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست اعضای انجمن مفاخر معماری ایران، به مناسبت هفتادمین سال تاسیس دانشکده هنرهای زیبا و نکوداشت محمدامین میرفندرسکی، معمار و نویسنده کتاب «باغ به مثابه پیش‌آیند شهر» از مجموعه تاریخ معماری و شهرسازی ایران (ارگ بم) در سالن امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

۶

میرفندرسکی از دهه ۴۰ استادیار داوطلب دانشکده‌های فلورانس، استادیار دانشگاه تهران، سرپرست دانشکده هنرهای زیبای تهران و استاد مدعو دانشکده معماری کمبریج انگلستان بوده است و بعد از بازگشت به ایران در طول سه سال گذشته، پروژه‌های معماری بسیاری را در تهران و سایر شهرهای ایران از خود به یادگار گذاشته است.

مدرسه پرستاری زینب(س) تهران، طرح فرودگاه بین‌المللی اصفهان، طرح موزه بزرگ خراسان در باغ کوه سنگی و طرح موزه تاریخ طبیعی خراسان از آن جمله‌اند.

در ابتدای این جلسه، علیرضا قهاری رییس انجمن مفاخر معماری ایران در ارتباط با نقد معماری معاصر این سؤال را مطرح کرد که آیا نقد معماری معاصر دنیا اساسی دارد و آیا ما درباره معماری ایران براساس ضابطه و معیار صحبت می‌کنیم؟

وی با طرح سؤالاتی از این دست سخنانش را به عنوان گرداننده جلسه این گونه ادامه داد: خود مبانی این نقد جای سؤال دارد. آیا معماری ایران اصولا نقدپذیر هست؟ معیار ما برای گفتن زشت و زیبا چیست؟ آیا این معیار تنها سلیقه‌ای است؟

وی همچنین گفت: فکر می‌کنم ما در تئوری و نظریه‌پردازی ضعیف هستیم و شاید لازم باشد امروز راجع به این مسأله صحبت شود.

قهاری: از آن جا که ما با پژوهش‌های مستشرقان بود که دانستیم باید به معماری ایران پرداخته شود، گویا هنوز به سلیقه مستشرقان و براساس سلیقه آنها معماری گذشته‌مان را می‌سنجیم

به معماری ایران پرداخته شود، گویا هنوز به سلیقه مستشرقان و براساس سلیقه آنها معماری گذشته‌مان را می‌سنجیم.

وی افزود: ما می‌توانیم براساس گفتمان معماری که محمد امین میرفندرسکی بنیادش را در دانشگاه تهران گذاشت، معماری معاصرمان را نقد کنیم.

قهاری مجددا با طرح این سؤال که چه چیزهایی می‌تواند ملاک نقد معماری ما باشد، هدف اصلی بحث این جلسه انجمن مفاخر معماری ایران را دست یافتن به مبانی نظری میرفندرسکی و درک خط‌مشی وی و همفکرانش دانست.

پس از طرح مسئله توسط قهاری، محمدمنصور فلامکی، معمار، مولف و ناشر کتاب‌های تخصصی معماری و شهرسازی به سخنرانی پرداخت و گفت: اگر بخواهیم با نگاه به وضعیت معماری معاصر، شاخصه‌های اصلی نقش زنده‌یاد میرفندرسکی را بدانیم، می‌توانم بگویم مهم‌ترین دغدغه‌های او و آنچه در دانشکده هنرهای زیبا پایه‌گذاری کرد، این موارد بود:
۱. بحث کردن درباره چیزی که قرار بود ساخته شود و معین کردن ضوابط و چگونگی ساخته شدنش(چیزی که پیش از آن در دانشگاه ما وجود نداشت)
۲. بیرون آوردن فرآورده‌های معماری از سلیقه شخصی هرچند ارزشمند
۳. به نقد گذاشتن و دانشکده را گرفتار و دچار نقد کردن
۴. بیرون آوردن فضای آموزشی معماری از فضایی که در یک گستره محدود از راه‌های شناخته شده خودش سخن می‌گفت و نمی‌خواست مکتوب شود(اگر مکتوب می‌شد، ضابطه‌مند می‌شد و امکان این را به‌وجود می‌آورد که دیگران در آن شرکت کنند)
۵. گرفتن فرآورده‌های معماری و به گردش جهانی درآوردن و به‌زمین نشاندن آن

وی ادامه داد: جوی که میرفندرسکی ایجاد کرد، هرطور که بود ادامه یافت و بسیاری از ما سعی کردیم آن جو را به هر بهانه‌ای رونق بخشیم.

این معمار ادامه داد: اتفاق اصلی این بود که هر فرآورده‌ای که از قبل ترسیم می‌شد و بار هنری پیشرفته‌ای هم داشت، به نقد گذاشته می‌شد و این باعث می‌شد آن فرآورده پس از آن به اندازه‌ای ارجمند می‌شد که بتوان درباره آن بحث کرد و اگر تعداد بیشتری از علاقمندان به آن رجوع می‌کردند، می‌توانستند آن‌را ابزاری کنند برای پیشرفتشان.

فلامکی همچنین گفت: در آن دوران ما نه‌فقط در زمینه معماری، که در زمینه گسترش دادن فضای فکری و تحلیلی مربوط به معماری و مجسمه‌سازی و موسیقی و کنار هم قراردادن آن‌ها تلاش می‌کردیم.

فلامکی: در آن سال‌ها، همچنان که در معماری نیز نقد معماری تنها در زمینه خود معماری نبود، در نقد هر رشته‌ای به رشته‌های پنج‌گانه دیگر هم می‌اندیشیدیم آورد. در آن سال‌ها، همچنان که در معماری نیز نقد معماری تنها در زمینه خود معماری نبود، در نقد هر رشته‌ای به رشته‌های پنج‌گانه دیگر هم می‌اندیشیدیم.

در ادامه جلسه حسنعلی لقائی به خاطره‌ای از میرفندرسکی مربوط به سال ۱۹۶۲ در فلورانس و کتاب‌های کوچک فراوانی که در کتابخانه او توجهش را جلب کرده اشاره کرد. به گفته لقائی همه این کتاب‌های کوچک در حوزه ادبیات و فلسفه بوده‌‌اند و میرفندرسکی با مطالعه آن‌ها، توجه خاصی به فلسفه و زیبائی‌شناسی داشته است.

این معمار سپس به نقد لئوناردو بنه در بحث زشتی‌گرایی (کیچ) در معماری اشاره کرد و گفت: پس از گذشت سال‌ها، دو سال پیش در یک سفر به ایتالیا در فروشگاه انتشارات مهمی که در فرودگاه بود، کتابی به نام «تاریخ زشتی‌گرایی در هنر» توجهم را به خود جلب کرد.

وی ادامه داد: من بعد از آن سعی کردم به این دیدگاه نزدیک شوم و به دنبال پاسخی برای این سؤال باشم که به زشتی نزدیک می‌شویم یا به زیبایی؟ آیا تفاوت‌های این دو را می‌دانیم؟ و آیا توانسته‌ایم شاخصه‌های ذهنی را به شاخصه‌های عینی تبدیل کنیم؟

لقائی افزود: آن چه دکتر فلامکی به آن اشاره کردند، در سطح جهانی هم مطرح می‌شود و آن، بحث «باز زنده‌سازی» است. این بحث همواره برای من جالب بوده و هست؛ ولی معتقدم جامعه ما به آن نمی‌رسد؛ زیرا ما در نقدمان به معیار و شاخص توجیه‌کننده برای کاری که انجام می‌دهیم، نرسیده‌ایم. ما کارهایی را که با خلاقیت زیاد انجام داده‌ایم، توجیه نکرده‌ایم و درنتیجه دانش ما توسعه افقی نداشته است.

در ادامه جلسه دکتر بهبهانی پس از اشاره به خاطره‌ای مشترک با میرفندرسکی از دانشکده هنرهای زیبا، درباره محتوای معماری گفت: ما چهار سال در دانشکده هنرهای زیبا درس خواندیم؛ ولی نفهمیدیم معماری چیست و متوجه نشدیم این دانش دارای محتوای علمی و فرهنگی و ادبی است. بعد از دانشکده، در ایتالیا اولین کسی که به عنوان سال بالایی با او برخورد کردیم، زنده‌یاد میرفندرسکی بود.

وی ادامه داد: روزها و شب‌های زیاد، بحث برای این بود که عمرمان را تلف کردیم و ندانستیم محتوای معماری چیست. میرفندرسکی دانش نگاه کردن به معماری را به ما آموخت. من برای اولین بار در امتحان عملی کنکور، واژه «تناسب» را شنیده بودم

لقائی: به زشتی نزدیک می‌شویم یا به زیبایی؟ آیا تفاوت‌های این دو را می‌دانیم؟ و آیا توانسته‌ایم شاخصه‌های ذهنی را به شاخصه‌های عینی تبدیل کنیم؟ … ما کارهایی را که با خلاقیت زیاد انجام داده‌ایم، توجیه نکرده‌ایم و درنتیجه دانش ما توسعه افقی نداشته است

و روزهای متمادی که در فلورانس با میرفندرسکی شهر را عمیق‌ می‌دیدم و به ما یاد می‌داد که چگونه و چه چیز را ببینیم، مفهوم «تناسب» را آموختم.

بهبهانی همچنین گفت: او اولین کسی بود که گفت معماری فرهنگ و پیشینه غنی فرهنگی دارد و تا کسی این فرهنگ را نشناسد، نمی‌تواند معماری کند. معماری را با این دانش، باید شناخت. ما دریافتیم آن چه انجام می‌دادیم معماری نبود و او بود که بستر جدیدی برای گفتمان درباره معماری و هنر را ایجاد کرد.

وی افزود: میرفندرسکی عشق شگرفی به شعر نو فارسی داشت و خوب می‌دانست چگونه معماری را با‌ آن بیامیزد. شاملو را بسیار دوست داشت و نیما را خوب می‌شناخت و می‌توانست بین شعر، موسیقی، ادبیات کلاسیک و معماری پل بزند و در نیمه دهه ۴۰ که هنوز دانشکده معماری غرق تفکرات بوزاری بود، به مخاطب بگوید که این‌ها همه یک تفسیر دارند.

پس از بهبهانی، پرنیان جواهریان به سخنرانی پرداخت و گفت:
آن چه من از دکتر میرفندرسکی آموختم این بود که حرفه‌ای بودن درجاتی دارد و زمانی که انسان در آن به کمال می‌رسد، می‌تواند این اجازه را به خود بدهد که دیگر خیلی حرفه‌ای نباشد.

سپس مهندس صدری با اشاره به جایگاه میرفندرسکی در مباحث نظری معماری گفت: متأسفانه جامعه ما، با فرهنگ غریبه است. معیار من برای سنجش معماری و فضا این است که معماری و شهرسازی (من این دو را از هم جدا نمی‌دانم) تبلور فضایی فرهنگ یک جامعه است و برای شناخت تجربیات معماری، باید فرهنگ را بشناسیم.

وی ادامه داد: جامعه ما به لحاظ فرهنگی بسیار عقب‌افتاده است و به همین دلیل تحمل پذیرش فرهیختگان را ندارد و آنان را دفع می‌کند. به همین جهت، دکتر میرفندرسکی که به لحاظ نظری و عملی معمار بسیار خوبی بود، از فضای عملی معماری و شهرسازی ما کنار گذاشته شده بود و این باعث تأسف است.

معماری ما در شرایط حاضر، تنها تولید زباله است و چون او تولیدکننده زباله نبود، پذیرفته نمی‌شد.

در ادامه جلسه محمد حسن محب‌علی نیز با اشاره به پروژه تحقیقاتی «قهوه‌خانه ۱۵ نفره در طبیعت» که از سوی همسر میرفندرسکی به او و هم دوره‌هایش محول شده بود، بر وجود رابطه انسان با فضا و انسان‌شناسی و زیبایی‌شناسی در معماری گذشته ایران تأکید کرد و گفت: معماری ما در گذشته به انسان متعهد بود و خواسته‌های انسان را در فضا جواب می‌داد. مطالعه دقیق این روابط در معماری ما، انسان را به ذوق می‌آورد.

وی همچنین گفت: اگر معماری گذشته ایران را دقیق‌تر مطالعه کنیم، نظام معماری و هندسه و تعادلی که در آن وجود دارد را می‌بینیم. من فکر می‌کنم معماری ما براساس نظمی که در طبیعت وجود دارد، پایه‌ریزی شده است. معماران ما در کانال طبیعت و نظام آن حرکت می‌کردند؛‌ در حالی که ما امروز برعکس آن روند عمل می‌کنیم و سعی می‌کنیم

محب‌علی: معماری ما براساس نظمی که در طبیعت وجود دارد، پایه‌ریزی شده است. معماران ما در کانال طبیعت و نظام آن حرکت می‌کردند؛‌ در حالی که ما امروز برعکس آن روند عمل می‌کنیم و سعی می‌کنیم همه‌چیز را از بین ببریم

کامران صفامنش در ادامه جلسه لب به سخن گشود و گفت: میرفندرسکی حق بزرگی برگردن نقد معماری دارد؛ زیرا حضور ایشان همزمان بود با پاگرفتن روش جدیدی که متفاوت با «سنت بوزاری» بود. او اولین کسی است که در دانشکده هنرهای زیبا، از زوایای غیرمعمارانه به معماری پرداخت و به معماری از زوایه سینما و هنرهای تجسمی نگاه کرد. او درباره معماری سخن گفت و حتی دانشجویانی را که نگاه مناسبی به این طرز برخورد نداشتند به فکر واداشت.

وی افزود: او در کلاس‌های «ویژواگ آرت» به ما که جوان بودیم، اجازه داد به شیطنت‌ و جستجوی بچه‌‌گانه‌مان ادامه دهیم و با نقاشی و موسیقی درگیر شویم و با دوربین عکاسی حرکت کنیم و با آن نقاشی کنیم.

صفامنش در ادامه گفت: او توانسته بود در همان زمان در دانشکده‌ای که فضا برای آن چه مطرح می‌کرد، نداشت، جایگاهی برای خود بسازد که حتی مخالفان سرسخت‌ را نیز متقاعد کند. اخلاق بالاترین چیزی است که او برای ما گذاشته و در جامعه حرفه‌ای ما، اخلاق حضور بسیار کم‌رنگی دارد. او همیشه کار درست را انجام می‌داد.

وی اضافه کرد: اهمیت میرفندرسکی در نقد معماری به این دلیل است. او فضای ذهنی و توجه به عینیت را از راهی «غیرشکلی» مطرح کرد. متأسفانه او کمتر دست به قلم شد و بیشتر از راه گفتار دانشش را به ما منتقل کرد.

در ادامه جلسه خوبچهر کشاورزی به مباحثی که میرفندرسکی برای نخستین بار مطرح کرد و گفت: ما قبل از او فکر می‌کردیم معماری کار عجیب و غریبی است که دیگری نکرده باشد. من تنها بعد از سی‌سال فهمیدم معماری دقیقا حس است و زمانی که انسان توانست تمام حس‌هایش را درک کند، معماری درستی خواهد کرد.

کشاورزی سپس به خصوصیات کاربردی معماری گذشته ایران اشاره کرد و با تأکید بر تفاوت‌های حسی بناهای مختلف در آن دوران اظهار داشت: چیزی که امروز ما را به شدت آزار می‌دهد، ساختارشکنی است. ما فکر می‌کنیم ضدیت ما را بزرگ می‌کند.

ممکن است ضدیت باعث شود بتوانیم تجزیه و تحلیل خوبی بکنیم، مثل برهان خلف در هندسه، ولی واقعیت این است که ساختارشکنی ما را به جایی نمی‌برد که در آن زیبائی ببینیم. در ساختمان‌های قدیم ما قوای جاذبه وجود داشت، ولی ساختمان‌های امروزی، با وجود جاذبه در نگاه اول، در کاربرد ما را با دافعه مواجه می‌کنند.

سپس اصغر صاحب سمیعی به مرور دوران ریاست میرفندرسکی در دانشکده هنرهای زیبا پرداخت و گفت: من ایشان را مثل یک چشمه می‌دانم که همه باید به سرچشمه می‌رسیدند تا بتوانند از آن استفاده کنند و صحبت‌های او را نمی‌شد دست دوم شنید.

جواهریان: آن چه من از دکتر میرفندرسکی آموختم این بود که حرفه‌ای بودن درجاتی دارد و زمانی که انسان در آن به کمال می‌رسد، می‌تواند این اجازه را به خود بدهد که دیگر خیلی حرفه‌ای نباشد

سپس به حذف شورای قضاوت در سازمان آموزشی معماری توسط میرفندرسکی اشاره کرد و گفت: آثار این حذف هنوز در دانشگاه ادامه دارد.

در آن زمان کسانی که بد کار می‌کردند پشت این عدم سازماندهی پنهان شده بودند و امروز هم همین‌طور است. متأسفانه مباحثی که میرفندرسکی شروع کرد، به بنیادی شکل بخشید و پس از او نفر دومی وجود نداشت که بحث او را پی بگیرد.

وی افزود: برای بررسی معماری ایرانی باید ببینیم مردم چگونه زندگی می‌کنند. متأسفانه شور و شوقی نیست، چون نقدی نیست، مبانی‌ای نیست و محتوایی نیست.

در ادامه جلسه هما ایرانی بهبهانی نیز به بحث در دریافت معنای معماری و شناخت آن به واسطه میرفندرسکی و همچنین فقدان مبانی در معماری امروز که از نظر او یک مد است، پرداخت.

سپس جلیل اولیاء به بحران معماری امروز اشاره کرد و دلیل آن را عدم ارائه مبانی معماری به روز دانست.

وی گفت: بررسی جوامع امروز کمتر در کارها ارائه می‌شود و این مباحث مدون نشده تا دانشجو آن بهره ببرد. شاید بهتر باشد که ما ابتدا جامعه خود را نقد کنیم و سپس معماری را. متأسفانه هویت خاصی را در جامعه معماری نمی‌بینم و شاید به این دلیل است که هویت در جامعه حقیقی ما نیز وجود ندارد.

سپیده شفاعی نیز در ادامه این جلسه درباره میرفندرسکی و نقد معماری گفت: بازتاب آن چه را از میرفندرسکی می‌شناسم، در جامعه حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای ندیده‌ام. از نظر من مبانی با تاریخ تغییر می‌کند و ما تنها می‌توانیم انواع معماری و دوره‌های مختلف آن را به عنوان مرجع مطالعه کنیم و یا درباره آنها صحبت کنیم.

وی ادامه داد: سیر تحول مبانی معماری آمیخته با نیاز و سلیقه است. امروز به دلیل عدم شناخت نیازها و به دلیل سلیقه نازکی که حاکم است، هیچ چیز جز سردرگمی باقی نمانده است. زیرا انسان‌ها، خودشان، نیازهایشان و الگوی‌ زندگی‌شان را نمی‌شناسند و سلیقه تعریف‌شده‌ای در جامعه نداریم و این در پوشش همه چیز، ازجمله در پوشش معماری، خود را نشان می‌دهد.

نقد معماری معاصر ما در واقع باید یک نقد اجتماعی و نقد انسان‌های گم‌شده ما باشد. در ادامه یزدان هوشور پس از اشاره به آموخته‌هایش از میرفندرسکی، درباره نقد معماری، نقد کارفرما و همچنین نقد دانشکده‌ها و استادان و در نهایت نقد اجتماع را مطرح کرد.

در پایان جلسه کامران صفامنش مجددا بر اخلاق اجتماعی و حرفه‌ای میرفندرسکی تأکید کرد و پس از آن قطعه شعری توسط مهندس لقائی به پاس‌داشت میرفندرسکی قرائت شد.

منبع: خبرگزاری کتاب ایران-آبان ۱۳۸۸
تدوین و آماده سازی برای انتشار در وب سایت : شهره السادات عربشاهی