لوگو-انجمن مفاخر معماری ایران-بلاگ

پایان آخرین جلسه گروه باغ ایرانی، در سال ۹۶ بود. دور میز به صورت پراکنده  ایستاده بودیم و از هر دری صحبت می کردیم که ناگهان همه گوش های خود را تیز کردیم. توجه همه به درخواست عمومی دوست و همکار گرانقدری جلب شد که  با لحن ویژه خودشان گفتند “خب بنویسید”.

“درباره چه”؟ پرسشی بود از جانب یکی از حاضرین و جوابش “نوروز ۹۷” بود. من هم کنجکاوانه چشم هایم را به سوی درخواست کننده برگرداندم و بی درنگ، موضوع و احساس  نوشتن را، با نوعی رخوت مزه مزه کردم. مزه هائی متفاوت که برگرفته از جدالی که به سرعت در ذهنم شکل می گرفت مرا درگیر خودش کرد و جای رخوت را گرفت. جاذبه نوشتن و توجیه ننوشتن.  نه این که راه و رسمش رانمی دانم بلکه مثل این بود که با رویای بهشت، دست به اقدامی بزنم و دقیقا چیزی شود که مرا به جهنم پرت کند. کلنجار ادامه داشت که عبارت مسحور کننده  “سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند” که پیشنهاد دهنده بزرگوار، در ادامه درخواستشان به صدای بلند گفتند، همه سررشته کار را به دست گرفت و تصمیم گیرنده شد و این شد که اقدام به نوشتن کردم، البته با شک و تردید چون خودم را می شناختم، ولی به امیدی چون به معجزه زمان باور دارم.

سال های گذشته، وقتی درباره نوروز فکر می کردم و یا می نوشتم، انگار که مرا به همه زمان هائی که یادآور ریتم های کیهانی هستند ،می دوختند. ریتم ها در جانم جاری می شد و پر از شادی می شدم. ولی امسال انگار که هر چه که بخواهم بنویسم، واژه به هدر دادن است. ریتم ها مرا به خودشان نمی خوانند. به جای آن ها مردم مستاصل زلزله زده غرب و جنوب، سوگواران به ناحق سقوط هواپیما، اخبار اینجا و آنجای دنیای پر ازجنگ های مختلف و قربانیانشان، گرانی، بیکاری، فساد، ….،و همه ناکامی ها و ناخرسندی ها، جایگزین آن شادی های بکر و بی مانند، شد. به نظرم آمد همه حلقه ها، به قدری نادرستتند که دنیا دیگر کروی نیست.

با خودم فکر می کردم آن زمان هائی که در جهان همه چیز سر جای خودش بود، نوروزبرای مردم ایران، از جمله جشن های ریتمیک سالیانه، و وابسته به دایره زمان های مقدس بود وبه همین سبب، کوشش می شد آن را پاس بدارند تا بزرگ و بزرگ تر شود. ولی شوربختانه به نظر می رسد، اکنون دامنه زمان های نامقدس، رو به گسترش است که ناگزیر اثرش بر آدمی، ترس است و ترس بیش از حد،یعنی عدم تعادل. و باز هم، شوربختانه ما ناچار شدیم اجازه دهیم، ترس ها، روان نژندی ها، و عدم امنیت، مارا جارو کند. هم اکنون می فهمم که به گفته روان شناسان، میل خود تخریبی، با ما چه کرده. این همان جهنم واقعی است.

چند روزی برای ادامه نوشته وقفه ایجاد شد، لذا داشتم نوشته ام را مثل هر آدم غیر حرفه ای، دوباره می خواندم  و ناگهان جرقه ای درخشید. بسیار عالی شد. اکنون که بیماری و دلایلش را کشف کرده ام، دوباره رویای بهشتم را دنبال میکنم. کاری که در طی قرون همه مردم آگاه، آن را انجام داده اند. دوباره ذهنم و روحم را آماده دریافت ریتم های موزون هستی می کنم. گاهی باید مانند آب از میان موانع متعددی،لغزید و عبور کرد.

آگاهیم که همانقدر که ترس مسری است، شادی هم به دیگران منتقل می شود و مایه جنبش است حتی اگر شبیه جنون باشد. ایده ها و باورهای جدید نیاز به فضا دارند. نیروی زمین نیاز به باز سازی دارد.   اکنون با اطمینان نقشم را خودم انتخاب می کنم.  دوباره خانه تکانی می کنم. سفره هفت سین می چینم و به خاطر می آورم که شیخ ابوبکر شبلی گفته: “عبارت زبان علم است و اشارت زبان معرفت”، وسفره هفت سین ما،زبان معرفت است چون پر از اشارت است. نوروز پر از اشارت است. خوشحالم که امیدم، نومید نشد و زمان دوباره معجزه کرد. من نوروزم را جشن می گیرم وهم زمان هم هر کار شایسته ای که در خور انسانیت است، برای دیگران انجام می دهم. باشد که سال ۱۳۹۷ به خاطر همه اعداد قدرتمندش، سالی پر از امید باشد و دنیا دوباره، کره ای باشد برای زندگی بدون ترس، برای همه مردم دنیا. اینچنین باد.

خوبچهر کشاورزی

اسفند ۱۳۹۶